سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندیشه هایم
 
قالب وبلاگ

به نام هستی بخش احساس

#غم_مثبت.

می دانم تضاد است. غم؛ بار منفی دارد و مثبت بار مثبت!!!

اما کنار هم که آیند منفی در مثبت شان منطق خشک ریاضی نمی شود که منفی شوند. کنار هم منطق شان احساسی زیبا می شود که معنایش خودش است؛ (غم مثبت).

غمی زیبا...

غمی که حسادتی ندارد در دلش...

غمی که دلت را می تَپانَد برای معشوق.

غمش آن جا نمایان می شود که فکر می کنی دوست صمیمی ات هم مدت هاست صمیمیت اش مصنوعی شده. این است که باز، غمی دیگر بر دلت وارد می شود که باز هم شیرین و مثبت است که باز هم نه حرصی دَرَش وارد است و نه حسدی. که باز قلبت را با دردی مضاعف تر! و شیرین تر، می تَپانَد.

می گویی این که همش شد غَمَش. پس کجاست مثبتش؟

اگر بگذریم از این که این غم های وارده خود مثبت بودند.

جایی می رسیم که مثبت هایی می آیند که باز هم غم اند و باز البته شیرین!

مثبت ترین اش، حضور روح شاد کودکان، آن هم دخترک های شیرین زبان است. دخترک های خردسال و سه، چهار ساله. یکی پیرهن چین دار سفید بر تن دارد. آن یکی با موهای آبشاری بسته شده دل می رباید.

یکی دیگر هم با راه رفتن  کودکانه و شاد، همراه با کفش سوتی های نوستالژیکش برایم، قطار خاطرات کودکی را به ایستگاه میان سالی ام می رساند. 

هر کدام با ویژگی بارز مخصوص خود، خودنمایی می کنند.

دیدی؟ دیدی می شود از هر طرف نگاهش کنم و برایم شیرین شود؟ از غمش حرکت کنم تا به مثبت اش برسم یا از مثبت اش آغاز کنم و با غمش خاتمه دهم.

چه بخواهی، چه نه؛ خاطراتت به هر بهانه ای برایم تازه می شوند و غمی در دلم می نشانند که نامش غم مثبت است. غمی زیبا. غمی که عصاره ی تنهایی های من و بیشتر تنهایی های توست. غمی که عصاره ی خواستن های بیشتر! من و نخواستن های بیشتر! توست.

امروز فهمیدم تنها نبوده و نیستم. با گیله مرد و اعصابش هم اینگونه بازی شد.

آن جا که از او می پرسند: اما اگر او تو را نخواهد؟

و او جواب می دهد: گریه کنان می روم پی کارم. دوست داشتن یک طرفه می شود اما به ضرب تهدید نمی شود... اگر نخواهد و بدانم که هرگز نخواهد خواست، گریه کنان کوله بارم را بر می دارم و می روم. فقط همین.

آفرین گیله مرد. آفرین. می خواستم بگویم مثل تو نیستم و مایوس نمی شوم. اما دقت که کردم دیدم گفته ای... "و بدانم هرگز نخواهد خواست... "

آری منم به نخواستن قانع نشدم و نمی شوم و نخواهم شد. چون نمی دانم آیا هرگز نخواهد خواست یا نه؟

نمی دانم. چون امید دارم روزی شاید خواهد خواست.

امیدم حتی اگر به اندازه ی کور سوی ستاره ی شمالی در آلودگی نوری شهری بزرگ چون تهران باشد، به آن دل می بندم و امیدوار می مانم.

بدان که امیدوارتر شدم وقتی فهمیدم برای امثال منِ عاشق حدیث هم گفته اند:

حدیثی از پیامبر مهربانی ها که: کسی که عاشق شود و عفت نشان دهد و عشق را پنهان دارد و بمیرد، اجر شهید را دارد.


[ چهارشنبه 94/6/11 ] [ 3:27 عصر ] [ پیرمرد سی و چند ساله ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 80
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 127149