اندیشه هایم |
به نام هستی بخش احساس نمی دانم هنوز هم تنها هستی یا همسری؟ نمی دانم هنوز هم تمام تنهایی ات را مادرت به بهترین شیوه ها پر می کند یا نه؟ نمی دانم. شاید دیگری؛ غیر از من آمده و دستت را با دستان پر از علم و ثروت و محبت اش گرفته. که اگر چنین باشد، بی هیچ رشکی و تنها با اشک شوق، تو را تبریک می گویم. اما چه چنین باشد چه نباشد. امروز را روز تو می دانم. چه تنها باشی چه همسر. چون تو را در ذهن خاطره ایست و آن خاطره تنهایی توست. چون تو تا این لحظه برایم همین خاطره ای هستی که گفتم. پس به جاست تبریک من به تو. تبریک من از میان دودِ آلودگی به تو در میان غبار خاکِ پاکیزگی. غباری به پاکی خاکی که یادمان داده شرع، بی آب پاک می کند. حال که غبار شهر تو معطر است به حضور شهدایی پاکیزه تر از حتی آب سرچشمه های بالا دست. حتی آب سرچشمه هایی که بر فراض دامنه های دست نایافتنی کوه هاست. امروز ولادت حضرت معصومه سلام الله روز دختر را به تویی که ماه هاست جایگاهت خیالات خامم هست، تبریک می گویم. امروز را دختران دیگر ببینند، حسودی شان می شود که تو را در چه خیال زیبا و چشم نوازی جای دادم. خیالی که درش برایت بزرگترین خانه ی ویلایی را ساخته ام. در حیاتش زیباترین گیاهان همیشه سبز و همیشه پر گل کاشته ام. بلبلانی خوش الحان مست آواز درش لانه گزیده اند. روبرویش دریای بیکران آبی چشم نوازیست و در ورایش، کوهستانی با قله ای سپید. و تو را خیال کرده ام در بهترین اتاقش که در عوض دو دیوار دو پنجره ی بزرگ یکی رو به دریا دارد و دیگری رو به کوه و تو بر روی تختی با تشکی مخملین نشسته ای و صبح طلوع را از پشت کوهستان می نگری عصر غروب را در انتهای بی کران دریا نظاره می کنی. حتی خود واقعی تو هم از این زیباترین ها حسودی اش می شود. می دانم ای زیباترین خیالم، بگو به بهترینم... بهترینم، بهترین بمان در کنار بهترین هایت.
[ شنبه 94/5/24 ] [ 9:52 عصر ] [ پیرمرد سی و چند ساله ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |