اندیشه هایم
 
قالب وبلاگ

بچه بودم که دروغه حتی تا همین الان تصور می کردم شاید یه دیداری و بوس و کناری هم بوده. اما اگه بوده پس چرا نالان این همه.

درست این ساعت ها معنی این بیت رو یه جور دیگه فهمیدم. یه جوری که حتی منظور حافظ نبوده.

فهمیدم ینی جدایی. ینی باید دل برید. ینی دیدار پایانی میسر شد.

یعنی باید از لعل لبش ترسید و فکر بوسه نکرد. اصلا چه کسی گفته لب جای بوسه است؟

حتما این کار اجانبه. همه جا رنگ قرمز یعنی خطر. یعنی غیر مجاز. بعد حافظ که می گوید برنیامد از تمنای لبش کامم هنوز. یعنی آرزوی محال. حتی به جرات آرزوی محال ذاتی.

ای بیچاره نمی دونی به آن جا برسی می میری.

شاید وقتی حافظ این شعر رو گفته دیگه آخر خط رسیده بوده.

من که تماما کنایه وار می بینم این شعر رو. ینی اصلا دیداری میسر نشد که جدایی میسر شد.

آخه مگه ممکنه چشم هر نا محرمی به گوهری بیفنه

اگه هم یه بار اشتباه کنن و نشونش بدن. خدا اون بالا خوب جایی نشسته. با مکری بالاتر از همه مکرها، یه جوری می زنه تو ذوق اون نا محرم که که جرات یادآوری گوهر در خیالش هم نداشته باشه.

امروز به من ثابت شد که افسانه واقعیت نمی شه. افسانه تا ابد افسانه می مونه. و خوانندگان رو به دروغ امیدوار می کنه.

خوانندگانی که هم ذات پنداری می کنن. شاید عاشق یا معشوق قصه باشن. شاید روزی سوار اسب سفید بشن و برن یا سواری با اسب سفید بیاد دنبالشون.

در هر حال هر دو جایگاه بدونن همش دروغه

چه اون که خیال سوار شدن بر اسب سفید رو داره

چه اون که خیال می کنه حالا که از دست دیو نجات پیدا کرد شاهزاده میاد و نجاتش می ده نجاتش می ده از حصار دور و برش که اتفاقاً خودش هم ساخته.

البته بگم شاید یه افسانه درست باشه. اونم افسانه ای که یه دیو توش آدم می شه.

اگه بخواین دوباره این افسانه حقیقت پیدا کنه، باید ظاهر رو نبینید. باید پشت ظاهر دیو رو ببینید. اون شاهزاده اون پشت قرار داره. اون شاهزاده طلسم شده. اون شاهزاده امیدوار هست شما ذات زیبای دیو رو پیدا کنید و نجاتش بدید.

اون شاهزاده دیو صورت می گه من رو نجات بده تا به زیباترین ها با هم برسیم.

این رو هم بدونید که شاهزاده سراغ هر کسی نمیره. سراغ کسی میره که گوهر ارزشمندی داشته باشه. اگه اون صاحب گوهر کور و کر بود. هم به خودش ظلم کرده هم به اون دیو صورت.

 

به هر حال دنیا ثابت کرده که فرصت دوباره ای در کار نخواهد بود. بعضی ها فرصت لحظه ای دارن و استفاده می کنن و می رسن. بعضی ها سال ها فرصت دارن و در آخر فرصت رو می سوزونن.


[ شنبه 93/11/25 ] [ 4:33 صبح ] [ پیرمرد سی و چند ساله ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 128497