اندیشه هایم |
به نام هستی بخش احساس امروز شنیدم تهران هم خاکی شده. خاکی؟ آن هم تهران و مردمانی که پر هستند از پز و چشم و چشمی!. عجیب است نه؟ اما عجیب نیست. آخر وقتی خاکی شدند، خود را به آب و آتش زدند که گرد خاک از چهره بزدایند. سرفه ی نداشته شان را شبیه سازی کردند تا خطر خاکی شدن برای همه جدی و مهم شود. آن ها خاکی می شوند، ناراحت می شوند. رسانه ها را برای خود قبضه می کنند. فایده نداشته باشد، به هواشناسان اعتراض می کنند. انگار که هواشناس مسئول خاکی شدنشان هست و می تواند خاک چهره هایشان را بتکاند. اما خب معلوم است فایده ندارد. پس به خود هوا، به خود آسمان؛ به زمین و زمان بد و بیراه می گویند. معلوم است این مردم از رو نمی روند. پس زمین و زمان و هوا و آسمان و هر چه در آن هاست، از رو می روند و زیاد با خاک گلویشان را نمی خارانند. می گویند این مردم سوسول را ول کنیم و باز گردیم نزد همان مهمان نوازان خونگرم جنوبی مان. برویم نزد همان خونگرمان خوزستان که وقتی در 22 بهمن هم مهمانشان شدیم، به استقبالمان آمدند. امروز شنیدم تهران باز هم خاکی شده. برای لحظاتی هم شده بیرون رفتم، تا خاک کوی تو را سرمه ی چشمانم کنم. آخر در حلیه المتقین آمده، سرمه کشیدن برای مردان ثواب دارد. بگذریم که مادر بزرگم عقیده دارد، برای زیر چهل ساله ها خوب نیست. اگر راست بگوید، چه عیب دارد، 10 سال تخفیف بگیرم. تازه 10 سال هم نه و 7 سال. آری در حلیه المتقین البته آمده کشیدن سرمه سنگ برای مردان ثواب دارد. چهار میل چشم راست و سه میل چشم چپ. خواص مادی هم دارد. هم تقویت بینایی و هم خوشبویی دهان. من سال ها پیش هم کشیده بودم، اما سرمه سنگی از سنگ های مکه در عربستان. اکنون که سال هاست وهابیون از خدا بی خبر سعودی آن جا را به اشغال در آوردند، چه بهتر که غبارِ سنگِ کوی تو را سرمه ی چشمانم کنم.
[ جمعه 94/1/28 ] [ 9:48 عصر ] [ پیرمرد سی و چند ساله ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |