سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندیشه هایم
 
قالب وبلاگ

می گویند در زمان گذشته، مادر بزرگم، را زهرا سلطان صدا می زدند. چون دست به سیاه و سفید نمی زده.

خب باید این سلطنت موروثی باشد انگار.

و حالا شاهد یک فاطمه سلطان هستیم.

اما این فاطمه سلطان به سیاه و سفید و حتی رنگی دست می زند. کار می کند. زحمت می کشد. اما غروری دارد که کم از غرور سلاطین نیست!

نمی دانم در او چه می گذرد؟

شاید احساس پشیمانی. شاید احساس نفرت بیشتر و شاید...

اما می دانم عذاب زیادی می کشد.

چون نیروی تله پاتیکی بین من و او خیلی قوی است، خوب سردردهایش را درک می کنم، وقتی دستمال و روسری هم کارگرشان نیست. و این گونه این روزها با چشمانی پف آلود می خوابد و بیدار می شود. و باز می رود در غار تنهایی خویش.

فاطمه سلطان هست دیگر. مثل تمام سلاطین ایرانی و جهانی نقص هم دارد.

 


[ چهارشنبه 94/1/5 ] [ 11:58 صبح ] [ پیرمرد سی و چند ساله ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 176
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 127245