سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندیشه هایم
 
قالب وبلاگ

به نام هستی بخش احساس

امروز خیلی حقیر شدم.

خیلی

می خواستم نماز بخونم. که حرف از مسافرت به یزد شد.

بعد یه دفه مامان می گه می ریم یزد و روح اله رو هم می بریم براش یه دختر یزدی می گیریم.

می دونست ناراحت می شما. اما بازم گفت. و من با یه آه از فکر اینکه به معشوق نرسیدم و ... نماز بستم.

حالا هم می خوان برام کت بخرن. کت دامادی نه ها. یه کت که مثلاً تو عروسی فامیل کت داشته باشم.

واقعاً حقیر شدم. حقیر حقیر حقیر...


[ جمعه 93/12/15 ] [ 6:42 عصر ] [ پیرمرد سی و چند ساله ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 110
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 127456