اندیشه هایم |
درسته که خیلی حرف داری. خیلی حرف در مورد این بدترین اتفاق عمرت. اما اگه همش از این اتفاق بنویسی که زندگیت می شه یه بعدی به مادرت نگاه کن. نه نمی گم به حرف مادرت گوش بده. می دونم هنوز مشکوکی به حرفی که معشوق بهت زد:"به حرف مادرتون گوش بدین" مشکوکی که اون چه دیدی به تو داره مشکوکی که نکنه همه ی اینا یه برنامه بوده و فقط تو ازش بی خبری. اما با این حال این توجیه نمی کنه حواست به مامانت نباشه. اونو ببین، داره به خاطر دخترش، از صبح می ره و 12 ساعت بعد بر می گرده. غیرتت کجاست. ای بی غیرت. الان مونس مامانت شده اون گربه. اون فندقی که کارهاش واقعا عجیبه. رو مهر سجاده مادرت سجده کرده. به پیشواز و بدرقه مادرت میره. اما تو ای خاک بر سر تو ای خاک بر سرت که هم معشوق ولت کرد هم دنیا ولت کرده به خودت بیا ای خاک بر سرت که عرضه دلربایی نداری. می گی داری؟ می گی به استناد حرف های آبجیت داری؟ اگه داشتی چرا نتونستی این گوهر گران بها رو برای خودت نگه داری. چرا نتونستی احساس رو درش به وجود بیاری. خیلی اشتباه کردی اشتباه اولت: برای اولین بار خواستن التماس کردی. کدوم احمقی اولین بار التماس می کنه. اولین بار باید درخواست می کردی. اونم یه انسان مثل تو بود. خیلی با شخصیت باید درخواست می کردی. نه اینکه خودت رو تو همون گام اول خورد کنی اشتباه دومت: همش براش نوشتی. همش احساسات خودتو بروز دادی.ذوب کردی خودت رو در برابرش. اونم احمق نیست بیاد به آهن مذاب یا سرب مذاب تکیه کنه. اون یه آهن و سرب سفت و سخت می خواست. اشتباه سومت: در برابرش مقتدر نبودی. ای خاک بر سرت که وایسادی تا اون اجازه دیدن بده. اجازه رو در رو شدن بده. تو باید ازش می خواستی نه اون. اشتباه چهارمت: برای نشون دادن خودت از خط قرمز های خودت هم گذشتی. با اون مطلب دور از حیا که تو وبت نوشتی اشتباه پنجمت: در برابرش عجز و ناتوانیت رو نشون دادی. اینکه تو خونه ت چه خبره. اینکه اوضاع مالیت چه قدر بده. واقعا احمق بودی اشتباه ششمت: همین آخرین حرفات هم نباید التماس می کردی. اما عیب نداره. انشالله به زودی به اشتباهش پی می بره و شاید بهت رو بیاره. اون وقت دیگه اشتباهات بالا رو مرتکب نشو [ دوشنبه 93/11/27 ] [ 11:55 صبح ] [ پیرمرد سی و چند ساله ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |