سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندیشه هایم
 
قالب وبلاگ

به نام هستی بخش احساس

می بینی؟

می بینی چند روز است که هوای تهران ناجوانمردانه سردِ سرد شده؟

می دانم. می دانم شاعری که این مصرع را سروده، منظورش اوضاع مملکتش بود. اما مگر نمی شود برداشتِ آزاد داشت؟

آیا من مجبورم به برداشت شاعرِ شعر؟

چرا نشود مثل اشعارِ حافظ، برداشتِ خودم را داشته باشم و فالِ خود بخوانم؟

از بحث دور نشَوَم...

می گویم ناجوانمردانه...، زیرا سرمایَش لذت ندارد. زیرا آلودگی بی داد می کند. آلودگی شهری با مردمان آلوده و خودم نیز آلوده ترینشان

آلوده تر از این که سال ها آلوده ی دوست داشتن تو بودم و هستم؟

آلوده تر از اینکه مانند تو نمی توانم، سرمایی لذت بخش، را بچِشَم؟

یادَت مانده باشد، من هم مثل تو سال ها، سرمای عذاب آورِ سردُ و خشک را تجربه نمودم.

آری اکنون اینجا، شهرِ مردمانِ بی غم!، دیگر سرمای لذت بخش ندارد. سال هاست که ندارد. حتی دیگر برای تو نیز آن سرمای لذیذ!! را نخواهد داشت.

به هزار و یک علت و خودِ من اولین علتَش.

بله می دانم. می دانم مرا ناسزا می گویی که لذت این جا بودن و آرامش دیدنِ این جا را از تو گرفتم.

شاید برای همین است که این روزها، هوای شهر، بس ناجوانمردانه سرد است.

بهتر...؛ بهتر که اینگونه دما وارونه شده و هوا آلوده.

بهتر...؛ بهتر چون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم. تو را که از دست دادم، ریه را می خواهم چه کار؟

بهتر...؛ بهتر که هر نفسی که فرو رود مقَطَّع حیات باشد و چون برآید مُحَزَّن ذات...؛ وقتی که این رفت و آمد! دردِ سینه را افزون می کند.

بهتر...؛ بهتر که این قلبِ آبی! هم از تَپِش به ایستد، وقتی که دَرَش رنگ قرمزِ امید جایش را به آبیِ خَلَعِ وابستگی، داده.


اصلاً شاید بهتر...؛ چون مردمان این شهر، آن روزی که خاک کوی تو می خواست، چند روزی سرمه ی چشمانشان! شود؛ به زمین و زمان ناسزا گفتند. از هواشناس و زمین شناس و دولت و مجلس و نظام بگیر...، تا به هوای کوی تو و حتی بلا نسبت به خدای بالای سرِ من و تو و خودشان.

این جریمه ی آن ناسزاهای بی جایمان.

آن روز برای زدودن خاکِ پاکِ کوی تو، چه به آب و آتش که نزدیم. در حالی که تو و مردمان شهر تو، به استقبال پیروزی خون بر شمشیر، با خاک شُش هایتان!، شتافتید.

پس خداوند، مهمان همیشگی شان (آلودگی) را روزهای پشتِ همِ بیشتری را باز هم بی دعوت فرستاد.

مهمانی بی دعوت که خیلی خووووب می دانند، خودشان آن را ساخته اند. پس دست کم خداوند را مقَصِّر نمی دانند.

راستی شاید بهتر بود می گفتم: #هوا_بس_ناجوانمردانه_آلوده_ست

http://andishehayam.parsiblog.com



[ چهارشنبه 94/10/9 ] [ 2:19 عصر ] [ پیرمرد سی و چند ساله ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 43
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 127389