سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندیشه هایم
 
قالب وبلاگ

به نام هستی بخش احساس

براستی که زن ها متمدن ترند. امشب هم، خانم دهقان این را گوشزد کرد.

براستی که اگر دنیا در دست زن ها بود، نهایتاً، در بدترین شرایط، کشورها با هم قهر می کردند، یا پیش کشورهای دوست، غیبت کشورهای دیگر را می کردند!!!

به راستی که اگر تصادفی شود، زن ها اربده کشان و با قفل فرمان، به راننده ی مقابل حمله ور نمی شدند و او را به قصد کشتن، نمی زدند.

شاید به این ها امشب خندیدم؛ خندیدیم؛؛ اما این ها حقیقت بودند.

این حقیقت است که مردان هنوز منطق خشکی دارند و هنوز رگه های جهالت 1400 سال به قبل را در وجود خود بیان! می کنند.




می گویند؛؛ سال ها پیش، مردها در سیاره ی مریخ زندگی می کردند. روزی،  مریخی ها، پشت تلسکوپ، سیاره ونوس را رصد می کنند و ونوسی ها( زن ها) را کشف می کنند.

مریخی ها تا آن روز، ارزش را در داشتن توانمندی، کارایی و قدرت و موفقیت می دیدند. هر که قوی تر بود، موفق تر نیز بود. و حق نیز با او بود.

برای مریخی ها اثبات حقانیتشان، بالاترین ارزش را داشت

برای آن ها، پوشیدن لباسی که نشان لیاقتشان باشد، یک ارزش والا محسوب می شد. آن ها برای هر لیاقتی، لباس فُرمی ساخته بودند.

مریخی ها به شدت ابزار گرا بودند و عاشق ابزارشان. حتی تا جایی که ابزار برای یک مریخی ارزشش بالاتر از حفظ دوستی با همجنس می شد.

برای یک مریخی، انجام کار به تنهایی یک پیروزی؛؛ و کمک گرفتن در کار، از کسی، شکست و حقارت محسوب می شد.

و...


اما آن روز؛ آن روز به خصوص که تلسکوپ شان به روی ونوس نشانه رفت.

آن روز، تازه با مفهوم زیبایی آشنا شدند. آن روز در دل خود احساسی عجیب یافتند که بعد ها ونوسی همراهشان، گفت که #نام_این_عشق_است.


برای ونوسی ها زیبا بودن، زیبا ماندن و در کل، زیبایی ارزش بود.

ونوسی ها ارتباط و عشق را، ارزش می دانستند.

حمایت شدن و حمایت کردن، باعث پیروزی شان بود و تنهایی و عدم حمایت، باعث شکست شان.

تنوع لباس،  به اندازه ی جمعیت شان می رسید. هر روز لباسِ بارزِ احساسِ خود، بر تن می کردند.

برای یک ونوسی، هدف، ایجاد رابطه بود، نه اینکه برای رسیدن به هدف، خواستار رابطه باشند!


ونوسی ها با تکنولوژی غریبه بودند، پس برای همین این مریخی ها بودند که تلسکوپشان آن ها را رصد کرد و دنیای زیبایشان را تغییر داد.

تا اینجا بد نبود

حتی تا این جایی که مریخی های عاشق، با ساخت سفینه هایی به دیدار معشوق رسیدند. در ونوس پیاده شدند و دست همراهی به سمت ونوسی ها دراز کردند.

در روزِ دیدار، آن ها کمبودهای هم را جبران کردند و خوشحال از این که اکنون کامل شدند. مریخی ها از داشتن حسِ جدیدِ لطیفِ عشق، سر از پا نمی شناختند و ونوسی ها از استحکام، اطمینان و امنیت، احساس زیبای قدرت را درک کردند.

اما آن جایی کار خراب شد که به زمین سفر کردند. آن ها شیفته سیاره ی آبی شدند، اما نمی دانستند که نِسیان، ویژگی ساکنان زمین است. ویژگی ساکنان زمین و هر که قدم در آن گذارد.

با ورود به زمین، باز طبعِ خود را دیدند و طبعِ مقابل را درک نکردند.

خب معلوم بود که قدرت است که باعث سلطه می شود و اگر با عشق معجون نشود، دنیا را به ذلت می کشاند.

و این مرد بود که جهلش همه چیز را در دست گرفت و به مرز نابودی کشاند. و اگر زیرکی زن نبود و نابود می شد، مردی هم؛ اکنون وجود نداشت.



[ جمعه 94/6/27 ] [ 1:29 صبح ] [ پیرمرد سی و چند ساله ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 46
بازدید دیروز: 59
کل بازدیدها: 121413