سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندیشه هایم
 
قالب وبلاگ

من دوست دارم که تو این دنیا بهش برسم.

نمی دونم شاید چون هنوز حقیقت بودن اون دنیا رو باور نکردم.

شاید هنوز به این باور نرسیدم. نسبت اون دنیا به این دنیا، نسبت حقیقت به مجاز هست.

هنوز این تصور رو غیر ارادی دارم که اون چیزی که حقیقت هست این دنیاست و آن چیزی که به بهشت و و جهنم وصف می شن. شبیه سازی هستند.

علم دارم که این طور نیست. اما باور ندارم هنوز.

فکر می کنم از این جهان که رخت بر بندم، جهان باقی مرا سیر نخواهد کرد. حتی اگر بهشتی شده باشم.

حتی اگر حوریانی در خدمتم باشند.

نمی دونم شاید این باور غلط ناشی از تاثیر فیلم هایی باشه که یا اون جهان رو شبیه سازی کردن یا به نوعی تداعی کننده اون جهان هستند.

اسم فیلم یادم نیست. اما نشون می ده که زوج درون فیلم وارد عالمی به چه زیبایی و رنگ لعاب می شن. چیزی شبیه بهشتی که وصفش رو شنیدیم.

اما به اشیاء که دست می زنن، رنگ هاشون مخلوط میشه و از بین میره.

درست مثل یک بوم نقاشی سه بعدی که تازه نقاشی کشیده شده و دست بزنی همه ی نقش ها نقش بر آب می شن.

انگار نا خودآگاه من از جهان باقی، چنین تصوری داره و هر زمان که من می فهمم که معشوق، رفته و انگار برگشتی در کار نیست و خودم رو به بودن با او در اون عالم دلخوش می کنم، تصور خودش رو به خودآگاه من تزریق می کنه و من به این جمله می رسم. بهشت رو نمی خوام.

بهشت رو حتی با اون هم نمی خوام. چون تو این دنیا نداشتمش. چون فکر می کنم بودن با او تو این دنیا چیزیست که هیچ وقت تجربه شدنی نیست.

چه برسد به بودن با حوریان آن عالم

می دونم این دنیا منبع هوا و هوسه. اما اون قدر عمیق شدم در عشق او که چنین حواسی رو وقتی به فکرش بودم به خودم راه ندادم.

حتی به روءیا و خواب خودم هم اجازه ندادم در برابر تصویر او این پست ترین احساسات رو بروز دهند.

همیشه با پوشش دیدمش. همیشه نگرانش بودم. همیشه می دونستم که هنوز محرم نیستیم و فاصله رو رعایت می کردم.

تا این آخری که خودش دستانم رو گرفت. آخرین روءیای من از او.

و من اینجا باز هم نگران بودم. نگران بودم که اکنون که او همراه من شده، مسئولیت سنگینی دارم.

نمی دونم شاید تعبیر همین روءیای آخر جدایی اکنون بود.

نمی دونم. اما پس نقش پدرش در روءیا چه بود؟ هنوز تعبیر نقش پدرش و هنوز مجموع تعبیر دستان گرمش و حضور پدر نگران رو نفهمیدم.

---

هنوز نمی دونم تعبیر خواب عقد من و او در دو سال پیش توسط پدرم چه بود؟

هنوز تعبیر خواب مادرم رو که دیده بود فرزندی از من او حاصل شده. دیده بود با برادرش چه قدر صمیمی هستم. دیده بود... را نمی دانم.

آری اگر این ها را بخواند، خواهد گفت:" می دونی چیه؟ اصلاً به خاطر همین روءیا پردازیت هست که نمی خوامت"

و من در جواب می گم:" من هم به خاطر این نوع خصوصیات واقع بینانه تو و... هست که عاشقت شدم و هیچ کسی دیگه رو نمی تونم به قلبم راه بدم"

و شاید بگه: " ..."

نمی دونم خدایا چطور بهش برسم

آیا راهی مونده.

گفته بودم مگر سدی آهنین روبرویم بذارند تا منصرف بشم و بعد گفتم من حتی سد آهنین را می شکنم. اما انگار سدی سربین در برابرم قرار گرفته. سدی که حتی پرتو آلفا هم درش نفوذ نمی کند. چه برسد به پیکان تیرهای امید من که جنسشان نرم است مثل پنبه.

خدایا تیرهایی می خواهم از جنسی به سختی و نفوذ ناپذیری سرب و نرمی پنبه تا شاید امید نفوذ در دل دلبر، یابم.

خدایا نا امیدم نکن. خدایا تحقیرم نکن. خدایا می خواهمش. با تمام حسش. نه با ترحمش. خدایا تا وقتی حس ترحمی شاید داشته باشد، او را به سمت من نفرست که خوب می دانم شروع زندگی ترحم آمیز چه عاقبت دارد.

کاش می دانست حس مرا. کاش او هم مرا دوست داشت.

اگر یک بار ابراز کند، آنچنان نیرویی می یابم که بی هیچ تیشه ای بیستون و قاف را از ریشه بر می کنم

ای کاش بیاید...


[ پنج شنبه 93/11/30 ] [ 5:30 عصر ] [ پیرمرد سی و چند ساله ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 21
بازدید دیروز: 48
کل بازدیدها: 121537