سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندیشه هایم
 
قالب وبلاگ

به نام هستی بخش احساس

چون قول دادم که دیگر مخاطبش نکنم این بار جوری دیگر تولد می گیرم. هرچند که روز به پایان رسید و تولد بیات یافت!

تولد!

واژه ای آشنا اما غریب! هم آشنا برای اویی که تولد میابد و هم آشنا برای او که تولدها می بیند

هم غریب برای اویی که تولد می یابد و هم غریب برای او که تولد ها می بیند.

قبلش را تصوری موهوم از #عالم_ذر دارند و می گویند آن هایی که تولد می یابند از آن عالم وفات یافته و در رحم تولد می یابند.

قبلش شاید در وحدت وجود با رب العالمین بوده اند. چه اویی که اکنون پاک ترین های جهانیان است و چه آن یکی که زمین ناله می کند از ظلم بیشمارش. همه و همه در وحدت وجودی با رب العالمین بودند.

تا نوبت به مربی گری رحمِ مادر، می رسد. اینجا دیگر ماده مخلوطش می شود. ماده و کثافات و ظلمات آن. حتی رحمِ پاک ترین ها هم کثافات نداشته باشد، ظلمات را خواهد داشت. و اگر رحمِ انسانی معمولی باشد، محیطِ مملو از اصوات ناپاک، بر پاکی آن از #عالم_ذر سفر کرده، اثر گذاشته و آلوده شدن، آغاز می شود. 

پس شاید جایز نباشد که مولودِ رحِم را معصوم بدانیم وقتی والد او علاوه بر ظلمت رحم، او را با آلودگی هایی بسیار از صوت گرفته تا لقمه شبهه ناک، ناپاک گردانده.

این است تولد غریب

اما تولد آشنا

او دیده که خیلی ها آمدند و سعادت ها یافتند. خیلی ها هم آمدند و بدبختی نصیبشان شد. اما... اما ارزش سعادت ها آن قدر بالاست که عاشق تولدش می شود و داوطلب بعدی سفر به دنیایِ رحم و دنیای پسِ آن

ما نیز که همواره نظاره گر بخشی از این سیرِ از ملکوت به ناسوتشان هستیم، برایمان این سفر، عادی و آشنا می آید. وگرنه بس غریب می نماید.

این مقدمه را گفتم تا امروزی که گذشت را بگویم. امروزی و شاید مثل امروزی، بنده ای دیگر از بندگان خداوند، داوطلب این سیر و خروج از وحدت و انتخاب کثرت شده و البته می شود

فکرش را بکن از این میلیاردها انسانی که از ابتدای هبوت آدم تا انتهای خروجِ آخرین نفر از دنیا، می آیند و می روند، تو هم یکی از آن هایی باشی که اجازه می خواهی در این سِیر، همراهی اش کنی و باز هم در این بین به زعم خود، تو باشی که متفاوت ترین جواب رد را شنیده ای. پس از آن که متفاوت ترین عشق را بروز داده ای.

فکر می کردی متولد کمانگیر (قوس) هستی می توانی قزل آلای رنگین کمانت را شکار کنی؟ اما شب بود و قزل آلای خود را به اشتباه در آسمان دیدی و خلاف جهت نشانه رفتی. آرش کمانگیر هم بوده باشی به اندازه وسعت ایران تیر تو ادامه داده حتی به اندازه درصدی از راه مدار ژئو را نیز طی نکرده! تا بتوانی در تصورت تیرَت را هر شب در قلبِ ماهی قزل آلای رنگین کمان، بالای سَرَت ببینی. 

آخر تو کمان گیر را چه به متولد حوت متعلق به لاهوت.

تو را نهایت به فراشیِ فرشِ خدا بگمارند. چون ظرف تو را در همین حد وسعت دادند و لاهوت و عرش در وهم تو هم نیاید.

همین قدر، قدر بدان که باز هم می نویسی و اجازه خالی شدن از غم باد سال های انتظار و سال های فراق و سال های سردیِ روح به تو داده شده

همین قدر، قدر بدان که تو باز هم توانستی تبریکَش بگویی و او هنوز هم عذاب وجدان ندارد.


[ یکشنبه 96/12/27 ] [ 10:8 عصر ] [ پیرمرد سی و چند ساله ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 88
بازدید دیروز: 111
کل بازدیدها: 120236